خُودَم {ﺁﺱ}
رَفيقآمَم {خـــــآص}
دُنيآ مآلهـِ مآست
بيخيآلهـِ اونی كِهـ مآرو نَخوآست
سَرمون بآلاست
چُون بآلا سَرمون خُدآست
اينَم {رآهِ رآست}
وآسِهـ اونی كِهـ مآرو نَخوآست
آره...اينجوريآست
اگه واسه بعضیا بیستی
واسه ما ادم نیستی!!
|
||
که شعر چشماتو میگفتم هنوز خیس میشه چشمام وقتی یاد تو میوفتم هنـــــــــــــــوزم میاے تو خوابم تو شبای پر ستاره هنــــــــــــوزم میگم کاش برگـــــــردے دوباره ... |
گـآهــے، وَقــت פֿُـداפــافــظـے اَز ڪَـسـے ..
פֿوآستـــﮧ یـآ نـآפֿوآستـــﮧ میگیم : «مــُـوآظـِب פֿـودت بــآش»
مـوآظـب פֿـودت بــآش یعنـے فِکــرَم پیــشِ توئــﮧ
مـوآظـب פֿـودت بــآش یعنـے بَــرآم مُهمــے
مـوآظـب פֿـودت بــآش یعنـے نِــگــرانتــم
مـوآظـب פֿـودت بــآش یعنـے دوستـت دآرَم
مـوآظـب פֿـودت بــآش یعنـے بـِﮧ פֿُـدا مـےسپــآرَمــت
مـوآظـِبِ פֿـودِت بــآش یَعنـے از الآטּ دِلـَـم واسَـت تَنگ شُــده
مـوآظـب פֿـودِت بــآش یَعنـے واقعاً مــُـوآظـِبِ פֿـودِت بــآش ..
سخت است درک کردن دختری که
غم هایش را خودش میداند ودلش…
که همه تنها لبخندهایش را میبینند،
که حسرت میخورند، به خاطر شاد بودنش…
به خاطر خنده هایش…
و هیچکس جزهمان دخترنمیداند چقدر تنهاست…
که چقدر میترسد…
از باختن…
از اعتماد بی حاصلش…
خودمو میگم ...
این تو نیستی که مرا از یاد برده ای
این منم که به یادم اجازه نمیدهم حتی از نزدیکی ذهن تو عبور کند
صحبت از فراموشی نیست ، صحبت از لیاقت است !!!
هی رفیق.....
زیادی خوبی نکن...!!!
انسان است....فراموش کار است....!!!
از تنهاییش که در بیایید تنهاییت را دور میزند...!!!
پشت میکند به تو...به گذشته اش...!!!
حتی روزی میرسد که به تو... میگوید شما...؟؟؟
حرف دلممم
حرف های دلم را هرگز کسی نمی فهمد
فقط روزی مورچه ها خواهند فهمید...
روزی که در زیر خاک گلویم را به تاراج میبرند!!!